هفدهم
امروز می شود هفده روز و بی اغراق بگویم زمان بسیار طولانی و کاملا مناسب برای ایجاد تغییرات اساسی و باز بی اغراق تر می گویم خیلی چیزها خوب پیش رفته در کل اما آن که از همه اساسی تر است نه. همانطور که قبلا نوشتم در اولویت بندی لنگ می زنم. و چه لنگ زدنی.
فردا آغاز یک هفته دیگر است و چرا من دوباره شروع نکنم.
فردا سعی می کنم اولویت اولم همان که از همه مهمتر است باشد. برای هر کاری برنامه ریزی کنم در ساعت خاصی انجام بدهم یعنی اشتباه این مدت را تکرار نکنم. من معمولا لیستی از کارهایی که باید انجام می دادم را می نوشتم و ردیف می کردم. اما اینکه کدام مهمتر است و در چه زمانی باید انجام بشود را نمی نوشتم. نتیجه این بود که کارهای روتین و آسان و دم دستی و معمولا کم اهمیت تر انجام می شد و شب کارهای مهم و اساسی روی دستم باقی می ماند.
یکی از علل اصلی این نقص هم حجم کارهایم است. به هیچ وجه نمی شود و نباید کمش کنم اما من مطمئن هستم با برنامه ریزی درست می شود.
فردا باید شروع کنم. و حتماً کارها را سر وقتش انجام بدهم. این شعار آهسته و پیوسته که سالهاست تکرارش می کنم را بالاخره وقتش رسیده اجرا کنم. سعی کردم مراقبه کنم اما آنقدر ساعتش و طولش عقب جلو شد و یادم رفت و وقت نشد و غیره که کلا اثر و نتیجه اش هم اصلا ملموس نیست. مثل آب در هاون کوبیدن. با خودم تکرار می کنم کاری برای اینکه اثر ثمر داشته باشد باید تداوم داشته باشد. کارهای نا تمام و برنامه های نیمه نیمه اجرا شده مثل میوه های گاز زده هستند که بی آنکه کسی را سیر کرده باشند اسراف شده اند.
خوشبختانه هنوز فرصت دارم و باید یا علی بگویم و بلند شوم. امروز دوم بهمن هم تمام شد. اما فردا نباید هدر شود.
چیزی که این مدت برای من جا افتاده نظافت و پاکیزگی خانه و مرتب بودن خودم است، دست و پا شکسته برای دخترک کتاب خوانده ام و درس خواندیم باید همه این کارهای آشفته را سر و سامان بدهم.